در قسمتی از کتاب "چلچراغ فروزان" که دلنوشته ای از شهید "محمدرضا باباییان" است، می خوانید: « از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم، از اینکه حرف حق شنیدنش برایم مشکل بود.»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ کتاب «چلچراغ فروزان»، زندگی نامه چهل تن از پاسداران شهید «دماوند» نوشته «قاسم رضایی» می باشد. نویسنده زندگی نامه چهل شهید پاسدار را بازگو می کند. این کتاب از سوی انتشارات فرشتگان فردا در سال 1398 چاپ شده است. چاپ اول این کتاب با شمارگان هزار نسخه، به قیمت هشتاد هزار تومان روانه بازار شد. در ادامه برشی از این کتاب را می خوانید.

برشی از کتاب

مناجات و دلنوشته های شهید

بسمه تعالی

«َالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ» [آل عمران / ۱۳۵]

«و آنان که چون کار زشتی کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان آمرزش می خواهند و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد و بر آنچه مرتکب شده اند با آنکه میدانند که گناه است پافشاری نمی کنند.»

امام باقر (ع) می فرمایند: به خدا قسم، خدا مردم را جز به دو خصلت و خونخواسته، اول به نعمتها اعتراف کنند که برایشان می افزاید و به گناهان اقرار نمایند که آنها را می آمرزد.

1- از اینکه امام خود را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و در عزای او غمناک و در شادی او شاد نبودم که در همین مورد پیامبر(ص) می فرماید: هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد مانند کسی است که در زمان جاهلیت مرده است.

۲- از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم؛

٣- از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد؛

۴- از اینکه همواره خشمناک بودم و نتوانستم بر خشم خود غلبه کنم؛

۵- از اینکه حرف حق شنیدنش برایم مشکل بود؛

۶- از اینکه نشان دادم کارهای هستم و دارای پست و مقامی میباشم؛

۷- از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود؛

٨- از اینکه برای دوستم آروزی كفر کردم تا که ایمانم نمایانتر شود؛

۹- از اینکه در راهی که برایم مشخص کردی سستی کردم؛

۱۰- از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلوده ساختم؛

۱۱- از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم دشوارتر از رسوا شدن در آخرت بود؛

۱۲- از اینکه صدقه دادم و دوست داشتم از من تعریف و تمجید کنند؛

۱۳- از اینکه مبالغه در حرف زدن کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نشان دادم؛

۱۴- از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و همواره کفران نعمت می کردم؛

۱۵- از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمیدانستم؛

۱۶- از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم؛

۱۷- از اینکه مرگ را فراموش کردم؛

۱۸ - از اینکه قاه قاه خندیدم و مرگ را فراموش کردم

۱۹- از اینکه به کسی دروغ گفتم؛

۲۰- از اینکه در سطح پایین ترین فرد جامعه زندگی نکردم؛

۲۱- از اینکه منتظر بودم دیگران به من سلام کنند؛

۲۲- از اینکه دیگری را وادار کردم که به من احترام بگذارند؛

۲۳- از اینکه دیگران را متوجه شخصی کردم که آنها خندیدند و حال آنکه خود من از همه خنده آورترم؛

۲۴- از اینکه حق پدر و مادر را ادا نکردم؛

۲۵- از اینکه شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم؛

۲۶- از اینکه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم و دلم می خواست همه از خوبیهای من بگویند؛

۲۷- از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم و سعی کردم کلمات غربی بر زبان جاری کنم؛

۲۸- از اینکه حق خوبیهایی که می بایست از آنها تمجید کنم نکردم؛

۲۹- از اینکه به کسی که داشت غیبت یک مؤمن را می کرد معترض نشدم؛

۳۰- از اینکه کاری برای عزیزان خود انجام ندادم؛

۳۱- از اینکه به سر قراری که باید میرفتم دیر رفتم یا اصلا نرفتم؛

۳۲- از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و دلم می خواست کاش زیباتر و بهتر بودم؛

۳۳- از اینکه رعایت بهداشت جمعی نکردم؛ مسواک، حمام، ناخن و .

۳۴- از اینکه با سواد بودن، مرتب بودن لباس، زیبا بودن صورت از لحاظ ظاهر این اجازه تا خود را بالاتر بدانم؛

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده